تاکنون صحبتهای پراکندهای در خصوص علت پوشش چادر سفید خانمهای ورزنه ای مطرح گردید که بدون تعمق در دلایل تاریخی و اجتماعی آن بیشترین علت را به گرمای منطقه نسبت میداد. اما این موضوع کمی دور از ذهن به نظر میرسید. بنابراین اینجانب بر آن شدم تا با تحقیق در خصوص ریشههای تاریخی با دیدی اجتماعی موضوع را بررسی نمایم.
از متون تاریخی و نوشتههای سیاحان خارجی اینگونه میتوان برداشت کرد که چادر سفید دارای گستردگی بالایی در پهنه جغرافیای ایران و حتی خارج از ایران بوده است.
(در ایران استفاده زنان در کرمان، راین، یزد و اصفهان از چادر سفید و خارج از ایران استفاده زنان الجزایر از پوشش چادر سفیدی بنامها یک بهعنوان حجاب)
ولی کمکم ما میبینیم این محدوده، کوچک و کوچکتر شده و در ایران ما فقط در ورزنه اصفهان شاهد پوشش چادر سفید هستیم. استفاده از چادر سفید در طول دوران تاریخ تا دوره قاجار نیز مرسوم بوده است. به نظر اینجانب اینکه ما الآن در کل ایران نمیتوانیم چادر سفید ببینیم جای تأمل دارد. چراکه اگر چادر نیز وجود داشته همان چادر سفید بوده است. اینکه چرا این پدیده تا حالا در ورزنه فقط پایدار مانده میتواند دارای دلایلی طبیعی و اجتماعی باشد.
در ذیل خواهیم دید که چگونه چادر سفید در بسیاری از نقاط ایران مورداستفاده قرار میگرفته و نهایتاً به ورزنه محدود گشته است. چرا که ورزنه به خاطر شرایط جغرافیای و اجتماعی بسیار کم دستخوش تغییرات بوده است.
ورزنه در نقطه مرزی استان اصفهان و یزد و آخرین جایی است که رودخانه زایندهرود به بنبست رسیده و هر آنچه از برکات خود را که به همراه آورده به مردم تقدیم میکند. ما میتوانیم اقتصادی را ببینیم که مبتنی بر کشاورزی و دامداری بوده و کاملاً خودکفا میباشد و نیاز به مهاجرت نسل جوان نبوده است. عدم مراوده با جوامع شهری و درونگرا بودن جامعه ورزنه و ضعیف بودن نقش اجتماعی زنان نقش بسیار اساسی داشته چراکه اگر کسی هم متأثر از جوامع شهری میخواست چادر مشکی بپوشد.
اما چون انگشتنما میشد مجبور بود از چادر سفید استفاده کند. این دقیقاً مربوط به زمانی است که اجتماعات زنانه و مدارس دخترانه شکل نگرفته است. تنها اجتماع زنان حضور در مساجد جهت انجام فریضه نماز و مراسمهای مذهبی بوده است. در این خصوص حتی هماکنون نیز در سایر نقاط ایران نیز چادر سفید یا چادر سفید گلدار به سر میکنند.
پس این خود نیز موجب تقویت چادر سفید بوده است. با آغاز نظام جمهوری اسلامی و استفاده از چادر مشکی بهعنوان حجاب برتر کمکم میبینیم مدارس دخترانه نیز شکلگرفته و پایگاه اجتماعی زنان ارتقاء مییابد. امری که بخش قابلتوجهی از دانش آموزان را به استفاده از چادر مشکی فرامیخواند.
اینجاست که میبینیم چادر مشکی مختص خانمهای تحصیلکرده و باکلاس است و این یعنی گرایش بیشتر خانمهای خانهدار ورزنه به چادر مشکی و اینجاست که سابق چادر سفید و مشکی شروع میشود که البته در این صورت، عدم فرهنگسازی میتواند ریشههای تاریخی حجاب سفید را در ایران بخشکاند که امیدوارم ما هیچگاه شاهد چنین روزی نباشیم.
آنچه در کتابهای تاریخی آمده، قدمت چادر به زنان هخامنشیان میرسد. چادر برای اولین بار در یک اثر از ابنیه ارگیلی در شمال غربی آناتولی که زنان را سوار بر اسب به تصویر کشیده و هماکنون در موزه استانبول است. پوششی مانند چادر را بهصورت ابتدایی آن مطرح میکند. البته این پوشش چادر مانند بهصورت پارچهای با حاشیهدوزی بسیار زیبا، آویزان از پشت تاج خانمهای هخامنشی دیده میشود.
“جرجی زیدان” مینویسد: اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است این وضع پیش از اسلام و حتی پیش از ظهور دیانت مسیح معمول بود و دیانت مسیح هیچ تغییری در آن نداده و تا اواخر قرونوسطی در اروپا معمول بوده و آثار آن هنوز در خود اروپا باقیمانده است.
در فرهنگ معین برابر لغت چادر نوشتهشده: “بالاپوشی که زنان روی سر اندازند و همه اندام آنان را پوشاند.”
اما چادر به معنی حجاب از زمان صفویان رواج پیدا کرد. اولئاریوس مینویسد:
“زنان سرخود را کاملاً میپوشانند و روی آن پارچهای میاندازند که روی شانه هاشان میافتد و از جلو، گردن و گلو و سینههایشان را میپوشاند (مقنعه) و آنگاهکه آهنگ بیرون رفتن میکنند. با چادر سفید سراسر اندام خود را از سرتاپا میپوشانند و رویشان را چنان زیر نقاب پنهان میدارند که جز مردمک چشمان چیزی دیده نمیشود.“
بر اطلاق زنان ایرانی چهار پوشش جداگانه دارند که از دوتای آنها در خانه و از دوتای دیگر بیرون از خانه استفاده میکنند.
نخست پوششی روسری مانند که غالباً بهمنظور آرایش است و تا پشت اندام را میپوشاند.
دوم چارقد که پوششی سهگوشه است، میانش را روی سر میاندازند و وسط دو دامن آن را زیر چانه بهنوعی گره میزنند که دو دامن روی سینه را بپوشاند و دامن سوم پشت سر را مستور بدارد.
پوشش سوم همان چادر است. سراسر اندام را از سرتاپا میپوشاند و پوشش چهارم چیزی شبیه دستمال است که صورت را میپوشاند و روی شقیقه بسته میشود. روی این روبند آنجا که چشم است شبکههایی برای دیدن تعبیهشده است.
اما همانطور که در روایتهای تاریخی نقلشده است، چادر در آن زمانها بهرنگهای مختلف ازجمله بنفش و آبی بوده است. فقط در ماههای محرم و صفر، زنان ایرانی برای شرکت در روضههای عزای امام حسین (ع) از چادرهای مشکی استفاده میکردند.
راوندی مینویسد: “تا حدود ۱۸۸۰ میلادی (۱۲۹۸ هـ) چادرهای زنان رنگارنگ و بسیار زیبا بود. در این وقت سیاحان و جهانگردان فرنگی که به استانبول میآمدند از زنان مسلمانی که در قبرستانها ایستاده بودند، عکسبرداری میکردند.
این امر و انتشار رمان پیر لوتی به نام آزاده خانم که داستان ارتباط یک نفر فرنگی با زوجه یک افندی مسلمان است موجب نارضایتی سلطان عبدالحمید خان شد و فرمود که از این به بعد خانمها چادر مشکی بپوشند و پیچه بزنند و این رسم کمکم به سایر بلاد ازجمله تبریز سرایت کرد و بعدها در عهد آتاتورک و کشف حجاب نیز از ۱۹۲۴ میلادی (۱۳۴۳ هـ) به بعد در استانبول معمول شد و بعد به تهران راه یافت.”
اما در همان زمانها نیز چادر مشکی رواج پیدا نکرد. ایران که از اقوام مختلف تشکیلشده و هر یک پوشش خاص خود رادارند هیچگاه چادر را بهعنوان پوشش قبول نکردند. مطالعه در پوشش اقوام ایرانی نشان میدهد که چادر بیشتر در اقوام و شهرهایی که به حاکمیت نزدیک بودند رواج داشت.
اقوام کرد، لر، ترکمن، شمالی و… هیچکدام چادر را بهعنوان پوشش در پوشاک خود نداشتند. حتی در جنوب کشور و خوزستان هم که چادر بود، شکل و شمایل چادر در شهرهای مرکز را نداشته است.
دکتر درخشنده صادقی در پژوهشی با عنوان حجاب و زنان آورده که”زنان طبقات کارگری در کشورهای مسلمان که پایه اقتصاد کشاورزی داشتند بدون چادر در کشتزارها و چراگاهها مشغول به کار بودند.
امام محمد غزالی در دوران سلجوقی در کیمیای سعادت صفحه ۴۷۰ :
و بدان که هیچ تخم فساد چون نشستن با زنان اندر مجلسها و مهمانیها و نظارها نبود. چون میان ایشان حجاب نبود. و بدان که زنان چادر و نقابدارند، کفایت نبود و بلکه چون چادر سفید دارند و اندر نقاب نیز تکلف کنند، شهوت حرکت کند و باشد که نیکوتر نمایند از آنکه روی باز کنند، پس حرام است بر زن به چادر سپید و رویبند به تکلف اندر بسته بیرون شدن، و هر زنی که چنین کند عاصی است و پدر و مادر و شوهر که دارد و بدان راضی بود، اندر آن معصیت با او شریک باشد.
اولئاریوس در زمان شاه صفی: زنان موقعی که از خانه خارج میشوند چهره خود را نشان مردان نمیدهند. بلکه چادر سفیدی روی سر میاندازند که تمام بدن آنها را تا مچ پا میپوشاند و فقط در جلوی صورت شکاف کوچکی دارد که از آن شکاف بهزحمت جلوی خود را میتوانند ببینند. و چهبسا چهرههای زیبایی که بالباسهای محقرانه و چهرههای زشتی که بالباسهای مجلل و فریبنده، زیر این چادرها مخفی هستند. و انسان نمیتواند بفهمد در پس چادر، چه قیافهای نهفته است.
سایکس در دوره قاجار در کتاب ده هزار میل در ایران صفحه ۲۴۶ درباره راین مینویسد (روز بعد بقصبه راین که باغات زیادی دارد وارد شدیم راین در جلگه مسطحی واقعشده است … زنهای این ناحیه مثل زنهای کرمان چادر سفید راتبهگیر دارند درصورتیکه در یزد چادر سفید اختصاص به زنهای یهودی دارد)
کلاویخو در دوره تیموری در سفرنامهاش مینویسد: زنهای شهری معمولاً رویپوشیدهاند و عجب آنکه چادر سفید داشتهاند و نقاب سیاه، واقعاً مثل ماه زیر ابر رفتهاند.
پویچ کاتف در زمان شاهعباس صفوی (کتاب همراه با سیاحان جهانگردان نوشته محمود حکیمی صفحه ۸۶) زنان در بیرون خانه خود را به متقال نازکی (پارچه پنبهای سفید شبیه به کرباس اما از آن لطیفتر) میپیچند که چشم و صورت آنها پیدا نیست، آنها جورابهای ساق بلند ماهوتی رنگ و کفش برپا دارند ولی برخی از زنان جورابهای ساق بلند مخملی میپوشند.
پیترو دلاواله در زمان شاهعباس صفوی در سفرنامه خود (ترجمه شعاع الدین شفا صفحه ۱۲۱) مینویسد: زنان موقعی که بیرون میروند تمام بدن و چهره خود را بهنحویکه در سوریه نیز مرسوم است، با پارچه سفید میپوشانند و سوار بر اسب میشوند که دهنه آن غالباً در دست یک مستخدم است، ولی ممکن است شخصاً نیز دهنه را در دست بگیرند.
پارک ساحلی ورزنه در خیابان شهرداری و در کنار رودخانه زاینده رود واقع است فضای مناسبی توسط شهرداری ورزنه جهت استراحت مسافرین فراهم شده است. ضمن اینکه پل تاریخی ورزنه، آخرین پل بر روی رودخانه زاینده رود در کنار آن…
روستای قورتان از توابع بخش بن رود شهرستان ورزنه در شرق اصفهان و در حاشیه شمالی زایندهرود واقع گردیده است. در مورد وجهتسمیه این روستا چنین بیانشده که در زبان پهلوی مناطقی را که نسبت به محیط پیرامون خود، گودتر…
بافت پارچه بهصورت سنتی در ایران دارای سابقهای بسیار طولانی است. این صنعت در ورزنه که مواد اولیه آن با کشت پنبه به راحتی در دسترس بوده رواج و رونق قابلتوجهی داشته است. در طول زمان بهتناسب کاربرد آن اسمش…